بزرگترین اتاق فرار در ایران

آخرین مطالب داستان ها

داستان: از وقت هایی که  برادرم چارلی ازم دور میشه متنفرم
پنج شنبه، 2 اسفند ماه 1397 داستان: از وقت هایی که  برادرم چارلی ازم دور میشه متنفرم

از وقت هایی که برادرم چارلی ازم دور میشه متنفرم. والدینم مدام برام توضیح میدن که اون چقدر مریضه و اینکه من چقدر خوش شانسم که چیزی به اسم مغز دارم! یعنی جایی که همه فعل و انفعالات شیمیایی در اونجا صورت میگیره و برادر من فاقد اونه!...

بیشتر بخوانید

داستان های شرلوک هولمز (قسمت اول- عینک طلایی)
سه شنبه، 30 بهمن ماه 1397 داستان های شرلوک هولمز (قسمت اول- عینک طلایی)

شخص دوم می آید. اسمش اسمیت بوده. او یک دوست خوب و یک کمک برای پروفسور می شود. آن ها هر روز با یکدیگر کار می کردند، و نوشتن کتاب ها را تقریبا تمام کرده بودند. اما حالا مرد جوان مرده است، و من فکر می کنم کسی او را کشته...

بیشتر بخوانید

داستان های شرلوک هولمز (مقدمه- شرلوک هولمز کیست؟)
یکشنبه، 28 بهمن ماه 1397 داستان های شرلوک هولمز (مقدمه- شرلوک هولمز کیست؟)

شرلوک هولمز در 6 ژانویه ی 1854 در روستایی به نام مای کرافت (که اتفاقاً نام برادر بزرگتر او هم هست) در ایالت دورکشایر انگلستان به دنیا می آید. وقتی بزرگ می شود به انشگاه آکسفورد می رود و اولین معمای جنایی خود را هنگامی که بیست ساله و دانشجو است حل می کند...

بیشتر بخوانید

داستان : خونه قدیمی جدید!
جمعه، 26 بهمن ماه 1397 داستان : خونه قدیمی جدید!

یکی از اون اسم ها رو سرچ کردم و متوجه شدم که اسمش به عنوان فرد گمشده ثبت شده! و عجیب تر اینکه تاریخی که نوشته شده بود دقیقا با تاریخی که کنار اسم رو دیوار بود یکی بود!!....

بیشتر بخوانید

1 4 5 6