بزرگترین اتاق فرار در ایران

داستان اتاق فرار

ادامه ی داستان عمارت تسخیر شده (قسمت سوم)
شنبه، 12 مرداد ماه 1398 ادامه ی داستان عمارت تسخیر شده (قسمت سوم)

تنها چیزی که تا این لحظه متوجه شده بودم این بود که این مخمصه ای توش گرفتار شدم یه اتاق فراره، ولی نه یه بازی، یه اتاق فراره کامل و واقعی، یه اتاق فراری که باید ازش فرار کنم،

بیشتر بخوانید

ادامه ی داستان عمارت تسخیر شده (قسمت دوم)
پنج شنبه، 10 مرداد ماه 1398 ادامه ی داستان عمارت تسخیر شده (قسمت دوم)

... هیچکس به استقبالم نیامد، وارد شدم، حیاطی قدیمی که مشخص بود روزگاری محل آمد و شدِ افراد زیادی بوده، کودکانی که در این حیاط بازی کرده اند، درس خوانده اند، با ...

بیشتر بخوانید

داستان عمارت تسخیر شده
چهار شنبه، 9 مرداد ماه 1398 داستان عمارت تسخیر شده

سالها پیش در آزمون ورود به دانشگاه در رشته ی فناوری اطلاعات (IT) در یکی از دانشگاه های شهر تهران قبول شدم، خانواده ام در شهرستان زندگی می کردند مرا با سلام و صلوات راهی تهران کردند، من ...

بیشتر بخوانید

داستان های شرلوک هولمز (قسمت پنجم- عینک طلایی)
سه شنبه، 21 اسفند ماه 1397 داستان های شرلوک هولمز (قسمت پنجم- عینک طلایی)

“بسیار خوب آقای هولمز. من این را فقط به شما می گویم. چون خیلی خوشایند نیست. من فکر می کنم او خودکشی کرده است. گمان می کنم او عاشق بود. چندتا عینک داشت که متعلق به یک زن بودند. شاید آن زن را خیلی دوست داشته، اما او عاشق اسمیت نبوده. آدم ها بعضی وقت ها به این دلیل خودکشی می کنند.”...

بیشتر بخوانید