بزرگترین اتاق فرار در ایران

داستان اتاق فرار

داستان های شرلوک هولمز (قسمت چهارم- عینک طلایی)
جمعه، 17 اسفند ماه 1397 داستان های شرلوک هولمز (قسمت چهارم- عینک طلایی)

شرلوک هولمز از او خواست که به خراش کنار سوراخ کلید نگاه کند. او گفت: "به من بگویید خانم مارکر، آیا شما این خراش را دیروز وقتی داشتید خانه را تمیز میکردید، دیده اید؟!" ...

بیشتر بخوانید

داستان های شرلوک هولمز (قسمت سوم- عینک طلایی)
دوشنبه، 13 اسفند ماه 1397 داستان های شرلوک هولمز (قسمت سوم- عینک طلایی)

او روی زانوهایش نشست و به در گنجه نگاه کرد. بعد بلند شد و گفت: ”نگاه کنید!” به در اشاره کرد. ”یک خراش کوچک نزدیک سوراخ کلید وجود دارد. هاپکینز چرا در مورد این چیزی به من نگفتی؟ ”...

بیشتر بخوانید

داستان های شرلوک هولمز (قسمت دوم- عینک طلایی)
پنج شنبه، 9 اسفند ماه 1397 داستان های شرلوک هولمز (قسمت دوم- عینک طلایی)

من فکر می کنم شخص خیلی باهوشی امروز صبح وارد خانه شده است. در مسیر باغ هیچ ردپایی وجود نداشت، اما نشانه هایی دیدم که نشان می داد کسی روی چمن های کنار راه عبوری راه رفته است. آن شخص نمی خواسته کسی در مورد رفتنش به آن خانه چیزی بداند...

بیشتر بخوانید

داستان: از وقت هایی که  برادرم چارلی ازم دور میشه متنفرم
پنج شنبه، 2 اسفند ماه 1397 داستان: از وقت هایی که  برادرم چارلی ازم دور میشه متنفرم

از وقت هایی که برادرم چارلی ازم دور میشه متنفرم. والدینم مدام برام توضیح میدن که اون چقدر مریضه و اینکه من چقدر خوش شانسم که چیزی به اسم مغز دارم! یعنی جایی که همه فعل و انفعالات شیمیایی در اونجا صورت میگیره و برادر من فاقد اونه!...

بیشتر بخوانید